loading...

یه حنجره

در دادگاه عاشقی ات انقدر چرتکهستاره‌ها را بالا و پایین کردمتا قاضی شب با رای هیت منصفه اش حکم به بسته شدن چشمانم را داد گذشتم ...از نگاه حسرت بار ستاره‌هایی که ...

بازدید : 184
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 13:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یه حنجره

در دادگاه عاشقی ات انقدر چرتکه
ستاره‌ها را بالا و پایین کردم
تا قاضی شب با رای هیت منصفه اش حکم به بسته شدن چشمانم را داد

گذشتم ...
از نگاه حسرت بار ستاره‌هایی که سو نداشتند
نوشتم...
هزاربار... نامه‌هایی که در دالان عشق روی دیوارهای نمناک خزه زده اش
رد دست‌های کشیده شده ات موج پریشانی احوال دل زخم خورده ات را
به رخ می‌کشید
رفتم
پای پیاده ازکورسوی ذهن تو
تا خیال ناگوار زندگیت نباشم
ماندم
کنار همان پله‌های سر به فلک زده درب خانه خدا
تا منتظر نجوایی از آن سوی زندگی باشم
و زندگی
چه بی رحم روز ب روز ... سال ب سال
زخمی‌از نبودنت را روی تنم به نشانه اسیری
در یک زندان دور دست هک می‌کند

💛💛💛💛💛💛

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 3
  • بازدید کننده امروز : 2
  • باردید دیروز : 5
  • بازدید کننده دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 33
  • بازدید سال : 274
  • بازدید کلی : 6324
  • کدهای اختصاصی